شهود
صحبت از جنبش ذهن را به سمت یک حرکت اساسی جهت رشد سوق می دهد و نرم افزار که در علم به مبانی فکری و علوم انسانی که روح تمام علومند اطلاق می گردد.از نرم فزار شاید بتوان به پیامبر درونی و عقل هم تعبیر کرد چرا که در واقع نرم افزار جهت دهنده فعل در هر موجودی است البته عقل درجه نازله این هدایت است و قلب درجه شدید آن . و از آنجایی که قلب هادی واقعی هر انسانی است و انسانها اغلب پیرو قلب خود هستند تا عقل خود ، نقش قلب در جهت دهی این جنبش از اهمیت ویژه ای برخوردار است چراکه اگر قلب معیوب باشد و از منبع مورد وثوقی به نام عقل قدسی از مسیر درست تغذیه نشود انسان به انحراف عمیقی کشیده می شود که رهایی از آن گاها حتی قابل تصور نیست . اینجاست که جایگاه عقل در رشد انسان نمود ویژه ای می یابد چرا که رسیدن به مبانی صحیح عقلی و فکری قلب را آماده انس با حقایق هستی و در نتیجه رسیدن به کمال مطلوب می گرداند. امروز اگر انحرافات اساسی در حرکت انسانها مشاهده می شود به جهت به انحراف کشاندن عقل آنها یا بهتر بگوییم محصور شدن عقل ها در تعطیلات فکری یا جایگزینی عقل با وهمیات است انسان امروز بیش از آنکه با عقل خود زندگی کند تحت تاثیر وهمیات القا شده توسط فضایی است که در آن زندگی می کند.
و آیا جز این است که انسان امروز به حدی از بیفکری رسیده که به راحتی تن به فضای حاکم بر مدرنیته می دهد و در خوشی و پوچی مستی خود را رها نموده ، از بند عقل قدسی آزاد احساس می کند و اینها همه به جهت حجابهایی است که متفکر نماها در سالهای نه چندان دور ویژه انسانهای راحت طلب و ساده لوح ساختند و روز به روز بشر در اثر بی فکری، بیشتر خود را در این حجاب سنگین محصور احساس می کند. تا امروز که به تدریج این حجاب غبار گرفته سیاهی خود را به بشر می نمایاند و عصر عصر بیداری عقلها و دلهاست . با کمی تحقیق قطعا به این نتیجه خواهیم رسید که بعد از فروپاشی این تمدن پوشالی در آینده نزدیک تمدن اسلام ناب است که به تمامه رخ می نمایاند که البته برای اثبات این موضوع راههای مختلفی هست که در این نوشتار یک مسیر را اجمالا بررسی می کنیم.
بی شک هر تمدنی بر پایه های عقلی و فکری خود استوار است و برای روشن شدن حقانیت و نورانیت تمدن اسلام ابتدا بهتر است تمدن های دیگر از جهات مختلف مورد بازبینی اساسی قرار گیرند و سپس مبانی فکری و شالوده تمدن اسلام به خوبی مورد مطالعه قرار گیرد . در دین مبین اسلام بسیار توصیه به خدا شناسی و خود شناسی می شود و هر مسلمانی وظیفه دارد از مبدا و چیستی خود ، از جایگاه خود در هستی و از معاد به معرفت کامل دست یابد و در اصل معرفت به این موضوعات و از همه مهمتر خداشناسی راه سعادت هر مسلمانی محسوب می شود و هر انسان را به جایگاه عالی در هستی و در عالم ماورا می رساند و چنانچه افراد یک جامعه در ان مسیر معرفتی قرار گرفتند امید است که جامعه ای اسلامی که یکی از ثمرات جنبش نرم افزاری است داشته باشیم.
حال می پردازیم به بحث خداشناسی : در فلسفه اسلامی مرحوم صدرالمتالهین -که به راستی فلسفه را به سمتی هدایت نمود که می توان از آن به عنوان پایه و اساس فکری زمینه ساز تشکیل جامعه اسلامی یاد کرد -دو برهان در اثبات خالق تبیین نمودند که تعمق و کار مستمر در این دو برهان برای مهار خیال و در نهایت بهره گیری از عقل قدسی بسیار راهگشاست. با دقت در نوع اثبات در این دو برهان این سوال به ذهن می رسد که آیا جز اثبات خداوند از طریق خود خداوند طریقه دیگری در طراحی نظام آینده حاکم بر جهان توان تاثیر خواهد داشت؟ همیشه پیش فرضها و شرایط پیرامونی متفکران تمدن غرب در جهان بینی آنها کم و بیش موثر بوده و سیر فکری و نظریه پردازی آنها را از یک منظر در مسیر های گوناگون قرار داده در حالی که در تمدن اسلام ناب تنها تفکرهای صادر شده توسط متفکران صاحب نگاه صحیح به حقایق سرنوشت ساز خواهند شد. بنابراین ثمره کار آنها هرگز خارج از چهارچوب شریعت تعریف نمی شود و در نتیجه بشر هرگز دچازر سردر گمی نخواهد شد، سردرگمی که امروز از تفکر متفکرانی به عموم مردم سرایتی نموده که با شناخت غلط از خالق هستی ربوبیت خالق را نادیده انگاشتند و کل جامعه انسانی را دچار مرض لاعلاجی کردند که تنها راه چاره حذف صورت مساله خواهد بود ، صورت مساله ای که عمر انسانهای بیشماری را به جهت خود خواهی عده ای متفکر نما باطل کرد و سرنوشت شومی را برای آنها رقم زد.
در برهان صدیقین به جای اثبات خداوند از طریق اثارش فرد با تامل و ارتباط با حقایق خدا را می یابد و او را می بیند و برای مقدمه فهم این برهان باید دانست که خداوند علت حقیقی هستی است یعنی وجود به هستی می دهد و با اراده او وجود ها صادر می شود اما علت هایی که ما با آنها سر و کار داریم علت معده هستند و تنها شرایط لازم برای آنکه علت حقیقی معلول را وجود دهد فراهم می آورد همانند بدن مادر که تنها شرایط به وجود آوردن فرزند را آماده می سازد.
تمام انسانها حداقل در درون خود در پی کمال مطلق هستند تا با گره زدن قلب خود به آن کمال مطلق به درجاتی از کمال دست یابند. این حال نشات گرفته از یک قاعده است که هر موجود ناقصی به دنبال کامل شدن است و از آنجایی که کمال مطلق هیچ حدی ندارد بنابراین نقص در آن راه ندارد و موجودات گرفتار زمان و مکان باید به آن کمال مطلق ختم شوند تا به ثمر بنشینند در غیر این صورت هستی آنها معنی نخواهد داشت . درک درست از رابطه خالق و مخلوق هم از نکات ظریفی است که تاثیر به سزایی در جهان بینی ما دارد. مخلوقات جز تجلی خالق نیستند زیرا وجود مطلق یا شدید ترین وجود است و آیا از وجود جز وجود امکان صدور دارد؟ و آیا غیر از وجود برای مخلوق چیز با اهمیت تری قابل تصور هست؟ پاسخ روشن است: مخلوق جز ربط به خالق نیست و تا لحظه ای که خالق تجلی دارد ما هستیم و قطع فیض مساویست با نیست شدن ما ، پس مخلوق در هستی خود هیج اختیاری ندارد نه می تواند باشد نه می تواند نباشد بلکه این خالق هستی است که با تجلی ، هستی نازله را به موجودات عطا می نماید و مخلوق هستی مستقلی ندارد چون در ذات خود فاقد واقعیت و هستی است همچون فقیری که برای ادامه حیات به رازق وصل است. و توحید همان حضور یگانه مطلق است و موحد آنی است که به واقع تنها حضور مطلق را در زندگی موثر بداند و هیچ لحظه ای جز در پیشگاه خالق احساس فقر نکند و چنین فردی هرگز زیر بار حرف باطل نمی رود و باطل را پذیرا نیست پس هیچ گاه آرام وقرار ندارد تا روزی که حق به طور کامل در زندگی خود و امت بروز و ظهور نماید،،حال که روشن شد ذات ما عین وصل به حق است جز این نیست که انسانها خود را یا به حق یا غیر حق بند می کنند هر چند که در مورد افراد در بند باطل با اینکه خود را آزاد می پندارند با شناخت درست انسان می توان دریافت که آنها اصولا نمی توانند آزاد از هر قیدی باشند و خدا می داند که درک عین ربط بودن ما به ذات احدیت چقردر برکات برایمان به همراه دارد . چرا که انسان تنها با هضم این موضوع می تواند صراط مستقیم را با تمام جانش پذیرا شود چون تمام آرمان و آرزویش را در این صراط می بیند و به آسانی در آن قدم می گذارد و شریعت را روزنه ای برای عبور به سلامت از ورطه دنیا می بیند و خود را ملزم به رعایت همه جانبه دستورات ان می کند و بالاتر از آن زندگی در چهارچوب اوامر الهی را با جان و دل می پذیرد. حماقت است که فکر کنیم انسانی که تجلی پروردگار است و به خواست او اندک زمانی باید در این دنیا مستقر شود می تواند برای خود مستقلا برنامه بریزد ، هدف مشخص کند و مسیر رسیدن به هدف را تشخیص دهد چون شناخت همه جانبه از خود و قواعد عالم ندارد اما رب او را به پیامبرانش یاری داد مبدا و مقصد و هدف و برنامه را برایش روشن کرد پس اگر این مسیر را قبول داشته باشیم در می یا بیم که جز با اطاعت و بندگی پروردگار رب العالمین خلاهایی که در درونمان احساس می کنیم پر نمی شوند . ریشه اضطراب های امروز قطع بودن کم و بیش رابطه با منبع فیض است اما اگر این ارتباط هر لحظه برقرار باشد از جانب بنده ، هیچ گاه به انحراف کشیده نمی شود تا دچار اضطراب شود . و چقدر سعی پوچی را آغاز کرده انسانی که بود ذاتی خود را انکار می کند تا خود را از بند آزاد بنماید اما می خواهد چیزی را اثبات کند که اصلا نمی تواند باشد. پوچ می شود چون تنها با لقا خدایش به ثمر می نشیند اما در زندگی زمینی اش مسیر پیشنهادی خالق را برای به سلامت رسیدن رد کرد و در آخر به هیچ می رسد چرا که هیچ جا خبری نیست وجود خداوند حاکم است و او برای فرارش از این حاکمیت به سرنوشت خفت باری گرفتار خواهد آمد. حق کمال مطلق است پس آرمان آرمانها کمال مطلق است و تنها حق است که وجودش با آرمانش یکی است پس همین الان بالفعل است و امروز که ما در راستای تحقق ظاهری تمدن حق تلاش می کنیم نگاه درست به اجزای هستی مسیر را برای ما روشن می کند چرا که حقیقت را می بینیم نه اینکه برایمان استدلال کنند چون با گذر از مراحل اولیه کمال ظلمت را در تمدن هایی که به دنبال آرمان می گردنند می بینیم که این تمدن پوچ و عدم مطلق است که با حجاب هایی این پوچی را عجالتا پوشانده . پس سالک مسیر حق آرام نمی نشیند تا حق حاکم شود که اگر حاکم نشود و او هم تلاش نکرده باشد خودش هم به نتیجه نمی رسد چرا که سالک می خواهد وجودش وصل به خدا شود و اگر در مسیر حق محکم قدم بر ندارد و جها د نکند وجود خودش را نفی کرده است.و جهاد جز در مسیر ولایت به ثمر نمی نشیند پس با یاری ولی خدا امکان اتصال به حق خواهیم داشت و یاری همان اطاعت همه جانبه و خواست ولایت از ما مرتفع کردن مسیر انقلاب است تا به کمال خود برسد زیرا انقلاب نوری است که اگر خود نورانی شویم و حقیقت آنرا درک کنیم و با آن همراه شویم ما را به نور امامت وصل می کند. خواست ولایت در مسیر تکانل انقلاب ، امروز جهاد علمی است که روح این جهاد هم جهاد در علوم انسانی است تا با تولید فکر در این علوم ساختار اسلامی برای دولت و جامعه اسلامی طراحی شوند و اینجا نقش دو نهاد فرهنگی و اجتماعی حوزه علمیه و دانشگاه بسیار شاخص است چون کار ایندو انسان سازی است انسانهایی که با فکر و نگاه صحیح و الهی لوازم جامعه الهی را شناسایی می کنند برای آنها برنامه می سازند و برای پیاده سازی برنامه ها جهاد دومی را دنبال می کنند اما جهاد اول ساختن دانشگاه و حوزه بر پایه های الهی است و با فاصله ای که بین حال و نقطه آرمانی در این دو نهاد مشاهده می شود تلاش دو چندان هر انسان با ایمانی را می طلبد . تا هر فرد جایگاه مهم خود را در جامعه بداند و به وظیفه سنگین خود اشراف پیدا کند و در حوزه و دانشگاه برای حل مشکلات جامعه برنامه ارائه دهد مشکلاتی که قطغا از عدم رعایت شریعت الهی ناشی می شوند.
طبقه بندی: تولید علم دولت اسلامی
By Ashoora.ir & Night Skin